انیشتین برای رفتن به سخنرانی ها و تدریس ها، با راننده مخصوص خود می رفت. راننده وی در کنار این که او را به مقصد می رساند، همیشه در کلاس ها و سخنرانی هایش در میان بقیه بود؛ به صورتی که به تمامی مباحث سخنرانی انیشتین تسلط کامل پیدا کرده بود.روزی انیشتین در حالی که در حال رفتن به دانشگاه برای سخنرانی بود، فریاد زد که خیلی خسته است!!راننده اش گفت: اگر ممکن است، آنها جایشان را عوض کنند. چون انیشتین تنها در یک دانشگاه کلاس داشت و در دانشگاهی که سخنرانی داشت دانشجویان او را نمی شناختند، طبعا نمی توانستند آن دو را از هم تشخیص دهند.انیشتین پذیرفت. از جهت اداره جلسه مطمئن بود، اما فقط از این که او نتواند به سؤالات دانشجویان پس از سخنرانی پاسخ دهد، نگران بود.
در هر صورت، سخنرانی راننده عالی تمام شد ولی تصور انیشتین درست از آب درآمد. دانشجویان پس از سخنرانی، شروع به پرسیدن سؤالات خود کردند. در این هنگام راننده باهوش گفت: سؤالات شما به قدری آسان هستند که حتی راننده من هم می تواند پاسخ دهد. سپس انیشتین بلند شد و به سؤالات پاسخ داد و باعث شگفتی دانشجویان شد.
نکات:* همیشه در مورد مسائل کاری مهم، دانش داشته باشید.
* ممکن است یک سری از دوستان شما یک سری نکات آموزشی را ندانند پس شما به آنها بیاموزید.