سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کامپیوتر یا رایانه

 

در روزگاران قدیم پادشاهی سنگ بزرگی را وسط یک جاده اصلی قرار داد؛ سپس خودش و همراهانش در گوشه ای مخفی شدند تا ببینند چه کسی آن را از  جلوی مسیر برمی دارد. برخی از بزرگان ثروتمند با کالسکه های خود به سنگ رسیدند، دور زدند و به راه خود ادامه دادند. بسیاری از آنها هم به شاه بد و بیراه گفتند که چرا دستور نداده جاده را باز کنند. اما هیچ کدام به سنگ کاری نداشتند.
لحظاتی بعد یک مرد روستایی با بار سبزیجات به نزدیک سنگ رسید. بارش را زمین گذاشت، شانه اش را زیر سنگ قرار داد و بعد از کلی تلاش و عرق ریختن بالاخره موفق شد. 

وقتی که سراغ بار سبزیجات برگشت، متوجه شد که کیسه ای زیر آن سنگ بوده است. کیسه پر از سکه های طلا بود و یادداشتی از جانب شاه که این سکه ها مال کسی است که سنگ را از جاده کنار بزند.

 

نکات:

* هر مانعی فرصتی است تا وضعیت مان را بهبود بخشیم.
* مسئولیت پذیر باشیم.
* برای پیشرفت باید از خودگذشتگی داشته باشیم.
 
* شخصیت ارثی نیست، خودتان باید آن را بسازید. 

 




نوشته شده در تاریخ سه شنبه 90/8/17 توسط

روزی از روزها، گروهی از قورباغه های کوچک تصمیم گرفتند که با هم مسابقه دو بدهند. هدف مسابقه رسیدن به نوک یک برج خیلی بزرگ بود. جمعیت زیادی برای دیدن مسابقه و تشویق قورباغه ها جمع شده بودند.
مسابقه شروع شد. کسی باور نداشت قورباغه های به این کوچکی به نوک برج برسند. برای همین جملاتی مثل این زیاد شنیده می شد: اوه! عجب کار مشکلی!، اون ها هیچ وقت به نوک برج نمی رسن! هیچ شانسی ندارن، برج خیلی بلنده.
قورباغه های کوچک یکی یکی شروع به افتادن کردند.جمعیت پی در پی ادامه می داد: خیلی مشکله. هیچ کس موفق نمیشه. غیر از یک قورباغه بقیه خسته شدند و از ادامه دادن منصرف شدند. تماشاچیان مشتاقانه می خواستند بدانند او چطور این کار را انجام داده. وقتی از او پرسیدند که چطور این همه توان پیدا کردی تا به نوک برج برسی؟ او هیچ جوابی نداد؛ چون گوش هایش نمی شنید.

نکات:
* هیچ گاه به جملات منفی و مأیوس کننده دیگران گوش ندهید؛ زیرا برخی از آنها آرزوهایتان را از شما خواهند گرفت.
* همیشه به قدرت کلمات فکر کنید؛ زیرا هرچه می خوانید و می شنوید روی کارهای شما اثر می گذارد.
* به هیچ کدام از شایعات بی اساس توجه نکنید.

* معجزه جملات مثبت را نادیده نگیرید.




نوشته شده در تاریخ دوشنبه 90/8/16 توسط

پسری وارد داروخانه شد. کارتنی را از کنار دیوار به سمت تلفن هل داد. روی کارتن رفت تا دستش به شماره ها برسد و شماره ای را گرفت.
مسئول داروخانه متوجه پسر شد و به مکالماتش گوش داد.
پسرک گفت: خانم خواهش می کنم کوتاه کردن چمن هاتون رو به من بسپارید.
زن جواب داد: کسی هست که برام انجام بده.
- من این کار رو با نصف قیمتی که اون انجام میده انجام میدم.
- من از کار اون پسر کاملا راضی ام.
- من پیاده رو و جدول جلوی خونتون رو هم براتون جارو می کنم.
- نه.
پسرک در حالی که لبخند می زد گوشی را گذاشت. مسئول داروخانه پسر را صدا کرد و گفت: پسر، من از رفتارت خوشم آمد. می خواهی برای من کار کنی؟
پسر با لبخندی به لب گفت: نه ممنون. من فقط داشتم کار خودمو محک می زدم. من خودم همون کسی ام که برای اون خانم کار می کنم.

نکات:

* جرأت این را داشته باشیم که خود را ارزیابی کنیم و این کار را به تمامی دوستان خود بیاموزیم.
* صندوق پیشنهادات و انتقادات داشته باشید (البته به پیشنهادهای خود عمل کنید و انتقادات درست را هم در نظر بگیرید.)
* در تمام کارهایتان به سه نکته اساسی دقت داشته باشید: اعتماد به نفس، اعتماد به نفس، اعتماد به نفس




نوشته شده در تاریخ شنبه 90/8/14 توسط

روزی استاد فلسفه وارد کلاس شد و به ما گفت: امروز می خواهم از شما امتحان بگیرم. بعد صندلی اش را بلند کرد و گذاشت روی میز و بعد هم پای تخته رفت و روی تابلو نوشت: «ثابت کنید که اصلا این صندلی وجود ندارد.»
همه از جمله خود من، مات و منگ و مبهوت شدیم. هر چه به مغزمان فشار آوردیم نشد که نشد.
من یکی از انواع و اقسام فرضیه ها و فرمول های فلسفی و ریاضی را زیر و رو کردم اما نتوانستم مسأله را حل کنم.
اما یکی از بچه های خوش فکر با دو کلمه پاسخ او را داد.
او روی ورقه نوشت: «کدام صندلی؟!»

 نکات:
* بدون فکر پاسخ هیچ سؤالی را ندهید.
* تفکر و تعمق قبل از پاسخگویی، از پیدا کردن چاره ای برای تغییر آنچه عنوان شده راحت تر است.
* سرمایه گذاری در راه دانش، همواره بیشترین سود را دارد.




نوشته شده در تاریخ دوشنبه 90/8/9 توسط

هنگامی که ناسا برنامه فرستادن فضانوردان به فضا را آغاز کرد، با مشکل کوچکی رو به رو شد. آن گروه فهمیدند که خودکار، در فضای خلأ کار نمی کند. برای حل این مشکل آنها دانشمندان بزرگی را انتخاب کردند و تحقیقات، بیش از یک دهه طول کشید. 12 میلیون دلار صرف شد و در نهایت آنها خودکاری طراحی کردند که در محیط کاملا خلأ می نوشت، زیر آب کار می کرد، روی هر سطحی حتی کریستال می نوشت و از دمای زیر صفر تا 300 درجه سانتی گراد کار می کرد.؛ اما روس ها راه حل ساده تری برگزیده و از مداد استفاده کردند.

نکات:

* سعی کنیم انعطاف پذیر باشیم.
* شاید بتوانید از مسیر کوتاه تر و بهتری به مقصد برسید؛ پس در انجام کارها روی شیوه خاصی تأکید نکنید.
* موفقیت الزاما موقعیتی نیست که شما ندارید.




نوشته شده در تاریخ دوشنبه 90/8/9 توسط

فردی سر کلاس ریاضی خوابش برد. وقتی کلاس تعطیل شد، او تازه از خواب بیدار شد. فقط توانست با عجله دو مسئله را که روی تخته سیاه نوشته شده بود، یادداشت کند و باورش این بود که استاد آنها را به عنوان تکلیف منزل هفته بعد داده است.
او تمام آن روز و شب را برای حل مسئله فکر کرد؛ اما نتوانست آنها را حل کند. در طول هفته، دست از تلاش برنداشت. شب ها و روزهای طول هفته را کلا به حل این دو مسئله فکر می کرد. سرانجام توانست یکی از آنها را حل کند و جلسه بعد آن را به کلاس آورد. استاد به کلی مبهوت شد و گفت: من این مسأله ها را به عنوان دو نمونه از مسئله های غیرقابل حل داده بودم!!!

نکات:
* بهتر است بدانیم انسان های متعهد و پرتلاش چقدر مفید هستند.
* هر فردی خود را ارزیابی می کند و این مشخص خواهد کرد که او چه خواهد شد.
* شما نمی توانید بیش از چیزی بشوید که باور دارید هستید؛ اما بیش از آنچه باور دارید می توانید انجام دهید.
* اگر برای همیشه تلاش کنیم هیچ مسأله ای غیرقابل حل نخواهد بود.




نوشته شده در تاریخ شنبه 90/7/16 توسط

انیشتین برای رفتن به سخنرانی ها و تدریس ها، با راننده مخصوص خود می رفت. راننده وی در کنار این که او را به مقصد می رساند، همیشه در کلاس ها و سخنرانی هایش در میان بقیه بود؛ به صورتی که به تمامی مباحث سخنرانی انیشتین تسلط کامل پیدا کرده بود.روزی انیشتین در حالی که در حال رفتن به دانشگاه برای سخنرانی بود، فریاد زد که خیلی خسته است!!راننده اش گفت: اگر ممکن است، آنها جایشان را عوض کنند. چون انیشتین تنها در یک دانشگاه کلاس داشت و در دانشگاهی که سخنرانی داشت دانشجویان او را نمی شناختند، طبعا نمی توانستند آن دو را از هم تشخیص دهند.انیشتین پذیرفت. از جهت اداره جلسه مطمئن بود، اما فقط از این که او نتواند به سؤالات دانشجویان پس از سخنرانی پاسخ دهد، نگران بود.
در هر صورت، سخنرانی راننده عالی تمام شد ولی تصور انیشتین درست از آب درآمد. دانشجویان پس از سخنرانی، شروع به پرسیدن سؤالات خود کردند. در این هنگام راننده باهوش گفت: سؤالات شما به قدری آسان هستند که حتی راننده من هم می تواند پاسخ دهد. سپس انیشتین بلند شد و به سؤالات پاسخ داد و باعث شگفتی دانشجویان شد.

 نکات:* همیشه در مورد مسائل کاری مهم، دانش داشته باشید.
* ممکن است یک سری از دوستان شما یک سری نکات آموزشی را ندانند پس شما به آنها بیاموزید.




نوشته شده در تاریخ شنبه 90/7/16 توسط
درباره وبلاگ



reza037@gmail.com
bahar 20
 فال حافظ - فروشگاه اینترنتی - قالب وبلاگ